امروز ۰۱ آذر ۱۴۰۳
۰۹۱۲۲۹۶۷۸۳۹
امروز ۰۱ آذر ۱۴۰۳
۰۹۱۲۲۹۶۷۸۳۹

به مناسبت گرامیداشت شاعر بزرگ دیار آذربایجان

شهریار ملک شعر

شهریار را در کنار اشعار بی بدیلش باید از منظر عرفان و مردم‌داری هم شناخت.

شهریار

سید مرتضی احمدپور-همشهری آنلاین:

 

علی ای همای رحمت تو چه آیتی خدا را                     که به ماسوا فکندی همه سایه هما را

 

دل اگر خداشناسی همه در رخ علی(ع) بین               به علی (ع) شناختم من به خدا قسم خدا را

27شهریورماه، سالروز درگذشت شهریار با تصویب شورای عالی انقلاب فرهنگی، روز ملی شعر و ادب فارسی، نامیده شده است. شاعری که اشعارش به 80 زبان زنده دنیا ترجمه شده و از معدود شعرای بنامی بود که در زمان حیاتش شناخته شد و قدر و منزلتی خاص پیدا کرد. سید محمدحسین بهجت تبریزی، متخلص به شهریار سال ۱۲۸۵ هجری شمسی به دنیا آمد. او اهل تبریز بود و به زبان‌های ترکی آذربایجانی و فارسی شعر سروده است.

شهریار چند دهه آخر عمر خود را در همان خانه‌ای زندگی کرد که اکنون به موزه ادبی شهریار مشهور است، خانه‌ای با یک طبقه و یک زیر زمین به رسم خانه‌های قدیمی تبریز و حیاطی که مشرف به اتاق پذیرایی شهریار از میهمانان بود. خانه در محله قدیمی مقصودیه تبریز قرار دارد و کوچه آن پس از چند سال نابسامانی و چاله‌های فراوان، اکنون به وضعیت بهتری رسیده و سنگفرش شده است.

درباره استاد شهریار، زندگی و اشعار وی مطالب متعددی منتشر شده و هریک از بزرگان از زوایای مختلف به آن پرداخته‌اند اما بسیاری از شاگردان و همسایه‌های استاد معتقدند بخش زندگی عرفانی و همزیستی شهریار با دوستان و همسایه‌ها ناشناخته مانده است و عده‌ای نیز می‌گویند شهریاردر سال‌های آخر عمر خلوت‌ گزیده بود و در احوال عرفانی خویش سیر می‌کرد.

بی‌میلی به دیدارهای رسمی
یکی از همسایگان قدیمی شهریار در همان محله مقصودیه تبریز در گفت و گو با همشهری به سال‌های پایانی زندگی استاد اشاره می‌کند و می‌گوید: ایشان آن سال‌ها دیگر مانند سابق مایل به رفت و آمد و حضور در محافل ادبی نبود. حتی در برخی موارد پذیرای میهمانان هرچند مهم هم نبود.

محمد قنبرپور که خود اکنون بیش از 70سال دارد به خاطره‌ای در همین زمینه اشاره می‌کند و می‌گوید: یکبار چند نفر از شعرای بنام و مسئولانی که اکنون هم در رده‌های کشوری حضور دارند به خانه شهریار مراجعه کردند تا دیداری با وی داشته باشند. چند بار در زدند اما پاسخی نشنیدند. پس از چند دقیقه معطلی، شهریار پنچره را گشود و گفت که تمایلی به ملاقات ندارد و میهمانان برگشتند.

وی عنوان می‌کند: همسایه‌ها شاهد تغییر رفتار شهریار بودند. گویی که این استاد بزرگ از تمجیدهای دنیوی و رفت و آمدها خسته بود و در خلوت‌های عارفانه‌اش مشغول تدارک دیدار با یار بود.

قنبرپور خاطر نشان می‌کند: همسایه‌ها استاد را ماه های آخر عمر خود که در بیمارستان امام خمینی (ره) سابق و شهیدمدنی فعلی بستری بودند، کمتر می‌دیدند. ملاقات‌ها به علت کثرت مراجعه کننده‌ها زیاد بود اما همواره یکی از شاگردان و عروسشان همراه ایشان بودند و برای همسایه‌هایی که مایل به دیدن استاد بودند، شرایط را مهیا می‌کردند.

کلید دار خانه استاد
میرحسین زنوزی، خوشنویس برجسته تبریزی است که 5سال آخر عمر استاد شهریار با وی ملازمت زیادی داشته است. وی از جمله افرادی است که توانست اعتماد استاد را به خود جلب کند و به گفته خودش کلیددار خانه شهریار هم شد.

وی با بیان اینکه از عنفوان جوانی علاقه خاصی به شهریار داشته، می‌گوید: سال 61  بود و با وجود آنکه استاد حال چندان مساعدی هم نداشتند، مرا به حضور پذیرفتند. پس از چند بار رفت و آمد، مراوده خاصی با ایشان پیدا کردم که تا سال‌ها ادامه پیدا کرد. از آن زمان به بعد، هر روز استاد را زیارت می‌کردم.

زنوزی که از اساتید به نام خوشنویسی استان است، ادامه می‌دهد: استاد به واسطه فعالیت‌های هنری‌ام مرا از قبل می‌شناخت و پس از آشنایی حضوری، دوباره به خوشنویسی تمایل نشان دادند و آثاری نیز پس از این آشنایی دارند.

وی با بیان اینکه شهریار را باید از جنبه‌های فردی و اجتماعی بهتر شناخت، می‌گوید: متاسفانه در سریالی که به نام شهریار ساخته شد، بی مهری‌ و تحریف زیادی صورت گرفت که البته به سازنده فیلم هم منتقل کردیم. از جمله تحریفات این بود که شهریار رشته پزشکی را نه به میل خود بلکه به اجبار دستگاه حاکمه رها کرد و سال‌ها اصرار داشت تا این رشته را حتی شده در شهرهای دیگر ادامه دهد اما حاکمیت استبدادی اجازه این کار را نداد.

این خوشنویس برجسته ادامه می‌دهد: شهریار با انقلاب اسلامی همراه بود و حتی قبل از انقلاب هم در یکی از محافل شعرخوانی حاضر به بوسیدن دست فرح پهلوی نشد و رفتاری همانند سایر شاعران درباری نداشت.

شهریار و بذله‌گویی‌های دوستانه
هوشنگ صباغ، عکاس باسابقه تبریزی و از دبیران بازنشسته آموزش پرورش که حدود 7 دهه از عمرش را سپری کرده، شهریار را شاعری برجسته و در عین حال عاشق اهل بیت به ویژه امیر مومنان علی (ع) معرفی می‌کند.

او می‌گوید: برجسته‌ترین خاطره‌ای که اغلب شهروندان تبریزی و دوستداران شهریار دارند، مربوط به شعری است که استاد در وصف امیر مومنان (ع) سرود و رویایی که آیت الله مرعشی نجفی در مورد ایشان دیده بود که بسیار مشهور و زبانزد است.

صباغ ادامه می‌دهد: شهریار در عین صلابت در شعر و قدرت اشعارش، گاهی با شاگردانش شوخی‌هایی هم می‌کرد. در بین آنها  شاعری بود که در تبریز شهرت بسیاری داشت و مرید استاد بود اما شهریار با وی شوخی می کرد و می گفت: «فلانی خودت را هم بکشی مثل شهریار نمی شوی.»

وی ادامه می‌دهد: اشعار شهریار واقعا بی‌نظیر است. به عنوان مثال شهریار شعری در مورد کوه سهند دارد، بدون اینکه این کوه و قله آن را دیده باشد. اما چنان آن را حماسی وصف کرده که گویی در مقابل قله سهند ایستاده است. این میزان از قدرت به تصویر کشیدن به گونه‌ای است که حتی اگر زبان ترکی را هم ندانید، با شنیدن شعر حسی بی نظیر و حماسی پیدا می‌کنید.

آنچه امروز از شهریار برجا مانده؛ مجموعه ۵ جلدی «کلیات دیوان شهریار»، منظومه «حیدربابایه سلام» (سلام بر حیدربابا)، روح پروانه (نخستین منظومه استاد)، مکتب شهریار (چاپ اول دیوان) و قسمتی از اشعار اوست که دو بار و با مقدمه اساتید ملک الشعرای بهار و سعید نفیسی در سال  ۱۳۱۰ انتشار یافت.

شهریار به زبان فارسی و ترکی اشعاری ماندگار در حوزه‌های متفاوت چون وطن، مضامین اجتماعی، تاریخی، مذهبی و گاه وقایع روزمره از خود به‌جای گذاشته است. او در گونه‌های غزل، قصیده، قطعه، مثنوی، رباعی و نیمایی شعر سروده و از حافظ و نیما تأثیر پذیرفته است.

«علی ای همای رحمت» از مشهورترین اشعار او در وصف امام علی(ع) است. «حیدربابایه سلام»، «آمدی جانم به قربانت» و «یار و همسر نگرفتم» و... از جمله معروف‌ترین سروده‌های استاد شهریار است.

شهریار ۲۷ شهریور سال ۱۳۶۷ در تهران درگذشت و پیکرش برای دفن در مقبرة الشعرا به تبریز منتقل شد.

آمدی، جانم به قربانت، ولی حالا چرا؟
                                                                          بی‌وفا، حالا که من افتاده‌ام از پا چرا؟
نوشداروییّ و بعد از مرگ سهراب آمدی
                                                                          سنگدل، این زودتر می‌خواستی، حالا چرا؟
عمر ما را مهلت امروز و فردای تو نیست
                                                                          من که یک امروز مهمان توأم، فردا چرا؟
نازنینا، ما به ناز تو جوانی داده‌ایم
                                                                           دیگر اکنون با جوانان ناز کن، با ما چرا؟
وه که با این عمرهای کوته بی‌اعتبار
                                                                           اینهمه غافل شدن از چون منی شیدا چرا؟
شور فرهادم به پرسش سر به زیر افکنده بود
                                                                           ای لب شیرین، جواب تلخ سربالا چرا؟
ای شب هجران که یک دم در تو چشم من نخفت
                                                                           اینقدر با بخت خواب‌آلود من لالا چرا؟
آسمان چون جمع مشتاقان پریشان می‌کند
                                                                           در شگفتم من نمی‌پاشد ز هم دنیا چرا؟
در خزان هجر گل، ای بلبل طبع حزین
                                                                           خامشی شرط وفاداری بود، غوغا چرا؟

کد خبر 627397
ستاره غیر فعالستاره غیر فعالستاره غیر فعالستاره غیر فعالستاره غیر فعال